ه-ع-ی

سر ظهر تو خرمآ پزون [وی اغرآق رآ سر و ته میکند :)] پآشدم رفتم کلآس فیزیک، یه منت گذآشتم بر سر خودم و همه [بله همه! همه حرفی دآرن؟ :(].بعد به جای قدر د ه-ع-ی...ادامه مطلب

عآغآ بچه همسآیه بآلآیی مآ رتبه دورقمی زیر پنچآه آورده. [به من چه خب! :|] 

به من چه ندآره،ولی به مآدر گرآمی خیلی اَندر بسی چه دآره :| به طوری که روزی 5 الی 7 بار به صورت افقی رتبه اوشون رو میکوبه تو دست من :| 

بعد مآدر اوشون هم منو هر موقع زیآرت میکنه میگه :بلآدونآ جآن یه موقع مشآوره خوآستی تعآرف نکنی هآ،بیآ هر چی خوآستی از اوشون بپرس :| [وی در عظمآ ترین حآلت ممکن به او می نگرد ولی او از رو برو نیست که نیست :|] 

 

ه-ع-ی...

از صبح بآ خودم قرار گذاشتم که تآ شب نشده اون قسمت از کتاب کوری رو که مونده، بین تست هآم بخونم :) ولی الآن از سآعت 12 گذشته ( فردآ می بآشد :|) و من هنوز شروع نکردم به خوندنش :| 

الآن هم که دآرم مینویسم هی به خودم میگم بلآدونآ پآشو برو بخون و پآ تا سر این کتآب رو هم بیآر بزآر کنار،ولی هر بآر یکی دم چشمم میگه : نه نه بلآدونآ بشین بشین :( [شمآ بآ لحن شیطآن بیرون فیلم هآ بخوآنید :|]

ه-ع-ی...

عآغآ دیروز طی یه سری فرآیند هآی فرآ شیمیآیی یآفتن کردم که، یکی از آشنآ هآی قرین رحمت شده که من علآقه وآفری هم دآرم بهش [وی شآخ هآی دروغ رآ کنده و ازآن ه-ع-ی...ادامه مطلب